اشعار عاشقانه من

شعرهایی که نخواندم همه تقدیم تو باد / حرفهایی که نگفتم همه ارزانی تو

اشعار عاشقانه من

شعرهایی که نخواندم همه تقدیم تو باد / حرفهایی که نگفتم همه ارزانی تو

من خسته ام...

 من خسته ام از آینه ها از کتاب ها            

                                    درماده تو ام... وسط انقلاب ها 

 

 

 

 

۱- وبلاگ قدیمی من با همه آرشیو ها و نظرها و ... توسط یک عده از  خدا بی خبر هک شد و هرگز باز نخواهد گشت و به همین دلیل و اینکه مدیر محترم بلاگفا به راحتی! تمامی اطلاعات بلاگر ها رو در اختیار... قرار میدهد و این سرویس دهنده رایگان اصلا امنیت ندارد به شما هم توصیه میکنم بلاگفا رو تحریم کنید!  

 

۲-پس از چندین ماه تلاش و شب نخوابی و استرس و بدبختی بلاخره آزمون ارشد هم تمام شد و پس از ۱۸ سال تحصیل این اولین باری است که با خیال راحت هیچ درسی ندارم و  تا شهریور میتوانم کارهایی که واقعا دوست دارم را بدون دغدغه انجام دهم... امیدوارم رتبه ام خوب بشه...  

 

۳- در مورد مسائل سیاسی و حال و هوای این روزهای ایران به دلیل فشارهایی که از طرف ... و دانشگاه و ... در این ایام به من و خانواده ام وارد شد بهتر است در این وبلاگ بحثی نکنم و این مفهوم کامل یک خود سانسوری به تمام معنا است! ولی چه میشه کرد اگر شما هم از تحصیل محروم بشید و کلی بگیر ببند براتون درست کنند همین میشه پس به من حق بدید ولی هرگز تفکر عوض نخواهد شد!   

                                               بدبخت آنکسی که گرفتار عقل شد

                                                               خوشبخت آنکه کره خر آمد الاغ رفت! 

(ایرج میرزا)

 

۴-قراره چند تا کار زیبا مثل همون جشنواره البته بهتر از اون با همکاری همه شما انجام بدیم ولی تفسیرش و تحلیلش و چگونگی کار و اصلا چیکار قراره بکنیم برای پست بعدی...  من ساکن تهران شدم ازین به بعد فعالتر میشم و در معیت دوستان عزیزی که در پایتخت حضور دارند میتوانیم کارهای بزرگی انجام دهیم حتی در این شرایط افتضاح!    

 

۴.۵- وااااای خدای من این همه شاعر جوان داریم که همدیگر رو هم میشناسن با این حال هیچ رویداد درخوری در ادبیات ایران زمین خاصه شعر و غزل اتفاق نیافتاده مثل دوره بازگشت ۸ تا شاعر نشستن و سبک ادبی ساختن ما حداقل چهارصد تا شاعر خوب و جوان و با انگیزه داریم و هیچ کار در خوری انجام ندادیم... میبایست کانون شاعران ایران را تاسیس کرد! و بنیاد نوینی بنا نهاد در ادبیات اینجوری فایده نداره...

 

 

۵- یک عکس خوشحال از سفر شمال که خیلی خوش گذشت...   

 

 

 

 

 ۶- برای کار مجله هنوز تصمیم نگرفته ام به خیلی ها بده کارم و حساب سیاه سیاه... ولی باید یک تصمیم جدی با یک تیم قوی این کار را انجام دهم توی این مملکت سرمایه گذاری روی این کارها ریسک بزرگیه وگرنه خیلی راحت میشه یک مجله خوب ادبی-هنری راه انداخت...شاید هم اصلا راه نیفتاد و با مجله خوب همین فردا بود دوستان دانشمندم همکاری مالی-ادبی کردم.. 

  

 ۷- در آخر یک تسلیت به دوست و شاعر گرانقدر آقای محمد رضا شالبافان به خاطر مصیبت وارده به ایشان و عذر خواهی به این دلیل دوری راه مانع از حضورم در مراسم ختم آن مرحوم گشت... نامشان همیشه جاویدان و روحشان آرام باد.   

 

۸-   فوری/چون بلاگ اسکای قسمت نظر خصوصی ندارد...دوستان عزیز در صورتی که نظر خصوصی دارید لطفا در قسمت منوی اصلی وبلاگ زیر عکس بخش (نظر خصوصی) کلیک کنید و نطرتان را مرقوم فرمایید... این ربطی به ایمیل نداره مثل همه وبلاگا نظر خصوصی برای منوی کاربری میاد...  

 گریه روی شانه تخم مرغ

۹-برای کسانی که هنوز کتاب گریه روی شانه تخم مرغ را دانلود نکردند توصیه میکنم حتما شعرهای این مجموعه را بخوانند این مجموعه به همت شاعران بزرگوار همچون سید مهدی موسوی /فاطمه اختصاری و مونا زنده دل و با مقدمه استاد محمد علی بهمنی  برگزیده ای از آثار شاعران جوان کشور در زمینه غزل پست مدرن تهیه شده و در بهمن ماه سال ۸۶ در جشنواره غزل پست مدرن در تهران رونمایی شد.جلسه نقد این کتاب سال گذشته در شهر گرگان برگزار شد که می توانید گزارشها و عکسهای جلسه نقد کتاب را در سایت آدمبرفی ها بخوانید و ببینید.گزارش کامل تصویری  جشنواره غزل پست مدرن در پستهای بعدی این وبلاگ نمایش داده خواهد شد. 

 لینک دانلود      www.arooz.com/pdf/book/19.pdf

  

 

 

 

 

 و یک غزل قدیمی: این غزل اصلا ربطی به وقایع امروز ایران ندارد و مربوط به سالهای گذشته است! لطفا این غزل را نقد سبز کنید پاسخ نقدها هم در قسمت نظرات داده خواهد شد منتظرم...

 

 

 

«هنوز جای خدا خالی است توی اوین»  

 

 

 شروع بغض زنی توی جیغ یک سنتور  

 و رودخانه تو را می برد به شهری دوووور   

 

 صدای زجه ی مادر برای فرزندش 

و بعد خنده ی مداح معتقد به ظهور!    

 

حضور تو در ابهام یک سوال از مرگ 

 فشار و استرس خواهرم دم کنکور   

 

 دوباره لحظه انکار سکسهای مدام 

 همیشه جای تو در رختخواب مردی بور!   

 

 هزار جرم/ نکرده و حکم های تباه 

 و سنگسار خدایان به حکم قاضی کور   

 

 شبیه تنبوری مرده روی یک دیوار  

ترانه های کیانوش می شوند عبور   

 

 نگاه شهری که می شوند و می شنوند 

 برادران دروغین و هاله مزدور   

 

 تنفر مردم از سرابهای قشنگ  

نشان فریاد سبز برگ تا لب گور   

 

 شناسنامه ای از مهرهای بی معنا 

 فریب خوردن مردم به حکم تند شعور    

 

چقدر سخت رسیدیم آن سر دنیا 

دلم گرفته... برای هوای نیشابور

 

 عبور فاصله ها از خیال تا انجام  

دوباره طعم غذای لذیذ بی کافور   

 

 چهاردیواری پشت تیغ آینده 

 نشسته ای لب رویا و می زنی تنبور    

.. 

.. 

.. 

.  . 

.     .

 .        .

 

 

 صدای آزادی می رسید تا اینجا  

عبور  می کرد از موج منفی زندان 

 

  

پایان/ برای درج نظرات خصوصی به قسمت منوی اصلی زیر عکس بخش  نظر خصوصی رفته و نظرتان را مرقوم بفرمایید...

نظرات 165 + ارسال نظر
فردوس 5 اسفند 1388 ساعت 12:52 http://bia2art.blogfa.com

شعرت رو سیو کردم تا خوب بخونمش!
امیدوارم رو به رشد حرکت کنی با غزل پشت مدرن!
تا امروز فرا اپ می کنم با یه غزل پشت مدرن که فاز بپرونه از همه
بیا

مهسا زهیری 5 اسفند 1388 ساعت 14:04 http://wildmaneater.blogfa.com

سلام
لینک شما هم اضافه شد
فقط " زهیری " لطفاً
--
منظورم از ارتباط کم
پراکندگی تصاویر بود
موفق باشید

هایسه 5 اسفند 1388 ساعت 16:03 http://hayseh.persianblog.ir/

سلام

منظورم از شتابزدگی این بود که وقت کافی برای ترمیم شعرتون نگذاشته بودید اینکه سعی کنید کلمات مناسبتری رو جانشین اولین کلماتی کنید که به ذهنتون رسیده و یا حتی بعضی مصرعها سکته ی وزنی قابل لمسی داشت که با یه مکث کوتاه حتما می تونستید برطرف کنید.
از لطفتون ممنون در اسرع وقت لینک شما نیز افزوده خواهد شد
لطفا بازهم به خوندن پست های جدید دعوتم کنید .

حق با شماست شتابزدگی در غزلم موج میزند و بهتر بود با صبر غزل را تصحیح میکردم همیشه خودم هم این مثال را برای همه میگویم که حافظ تا آخر عمر غزلهایش را تصحیح کرد و هیشه واژه ها را جابجا میکرد... سکته وزنی را هم دارم روش کار میکنم یک مصراع ناب جایگزین کنم بازهم ممنون از نظر و نقدتون...

محمد شعبانی 5 اسفند 1388 ساعت 16:59 http://che-sadeh.blogfa.com

سلام
چه خوب که شاعر نقد پذیری هستی
امیدوارم همیشه موفق باشی
جهت تبادل لینک، لینکت اضافه شد
باز بیا

عزیز بزرگوار صمیمی ..سلام
..............
هر کجا حجم قفس بود بیا در باشیم.........آسمان مال من وتوست کبوتر باشیم
به خلوت تنهایی وکلبه ی دلسروده های صمیمی باهمه ی دلها.. خوش آمدی دوست بامحبت..همسفر همدل.دراین این عصر بی تکیه گاهی گاه گاهی به هوای
هم بال وپری بزنیم .هما نطورکه شما با پیام معطر خود تان باعث شکوفایی دل وجان
وتعالی ورویش در اشعارم شدید ...قلم وقدمتان همیشه ی ایام...سبز ومعطر
دوستیتان پایدار
...............
همیشه ســــبز بســــتان شما باد.......پر از گلها گلستان شما باد
دودستم خالی وچشمم پر از اشک......دلم تقدیم چشمان شما باد

بر لب تو سرود ملّی بود
به سه تا رنگ مرده جان می داد
داد را می کشیدی از «ایران»
پرچمت باد را تکان می داد!!

طبل بر مغز خالی ات می کوفت
بغض دیوارها ترک می خورد
آن طرف توی کوچه ای بن بست
خواهر کوچکم کتک می خورد

پخش می شد درون تلویزیون
اسم هایی که نام و ننگت بود
من به فکر رهایی وطنم
دست تو پرچم سه رنگت بود


در شب ِ چشم های مست «ندا»
جای شلّاق های «حدّ»م بود
«سبز»ی آن درخت بی پاییز
رنگ «شب گریه»های جدّم بود

روی کتفم گلوله ای می سوخت
یک غریبه گرفت نبضم را
پیرمردی میان خون خم شد
بوسه زد دستبند «سبز»م را

سبز پرچم به هیچ کس نرسید
همه ی باغ ما ملخ زده بود
نوشدارو دوباره دیر رسید
تن «سهراب» از تو یخ زده بود


آخر کوچه های بن بستت
پیر شد در دلم جوانی ها
آنقدر حذف شد... که از شعرم
هیچ ماند و «سپید»خوانی ها

رنگ «مشکی» زد از تو جوجه کلاغ
بر پر خسته ی کبوترها
شرح معراج عاشقان این بود:
رفت بالای دارها، سرها

ساعت ِ تو چهار بار نواخت
اسلحه توی فکر کشتن بود
ریزش برف بر سر ِ یک گور
این سپیدی پرچم من بود


من به خورشید فکر می کردم
عینک دودی تو «هرگز» بود!
رادیو گفت: شهر آرام است
ظاهراً آسفالت، قرمز بود!

بولدوزرهای بی سر و پایت
لاله های مرا درو کردند
صاحبان گلوله و باتوم
عاقبت عشق را «وتو» کردند

به «نظامی» بگو که بنویسد
هر که در شهر بود «مجنون» بود
نه شراب و نه سیب حوّا داشت
سرخی پرچم من از خون بود!


دوستانم یکی یکی مردند
درد ما عشق بود یا که جنون؟!
دست تو پرچم سه رنگت بود
مسخ بودی جلوی تلویزیون

روزنامه نوشت: خوشبختیم!
گریه کردم: کجاست آزادی؟!
بغل دوست دخترت بودی!
به من و عشق فحش می دادی!!

زیر بار ِ هزار ناموزون
پشت تاریخ، تا ابد خم بود
از تمامی رنگ های جهان
سهم این نسل، چوب پرچم بود!!

لینکت را هم
همین الان اصلاح می کنم...

رضا پارسا 5 اسفند 1388 ساعت 22:22 http://sheremaryam.blogsky.com

جواب محمد شعبانی:
اگر کسی از نقد ناراحت بشه و یا اهمیت نده که یک دیکتاتور واقعی است... هیچ چیز قطعی نیست ما داریم تو دنیای نسبیت زندگی می کنیم همه چی مطلق نیست همه چی قابل تغییره.. تعصب روی مسائل مختلف توی دنیای آی تی جایی نداره... نقد پذیر بودن باید جز جوهره ما باشه وگرنه با کسانی که ما قبولشون نداریم برابر میشیم...

مهسا زهیری 5 اسفند 1388 ساعت 23:30 http://wildmaneater.blogfa.com

سلام
البته من هم روی کشورم چندان تعصب ندارم
توو این بیت اولش به جای وطن ، لجن بود .
--
بله تهرانم

رضا پارسا 6 اسفند 1388 ساعت 01:44 http://sheremaryam.blogsky.com

به من گفتند
راه این است
چاه این است
ولی آن را نکردم گوش
من از راه دگر رفتم
ز راهی پرت و دور و کور
و اکنون بر هدف هستم
نصرت رحمانی

سلام
آقای پارسا عزیز خوشحالم و مشوف از تدارک این وبلاگ زیبا با شکل و شمایل جدید و مطالب متنوع و خواندنی. اما بنظر می رسد این غزل قافیه زده است. خب! قافیه ها را با کمی تخفیف می شود در 3 بیت آغازین پذیرفت، اما پس از آن احساس می شود همان منطق چپ به راست رعایت شده است. مردی بور، قاضی کور،...
و این ها تازه جدای از ضعف ساختاری است که توضیح دادید این یک کار قدیمی است. با اینحال شعر از درونمایه ی خوبی بهره می برد و پیام شایسته و نویی دارد. موفق باشید.

جناب استاد بذر افشان عزیز خیلی خوشحال شدم از حضورتان حق با شماست این غزل یکی از غزلهای ضعیف من است و با این حال برای حال و هوای این روزها و برای التیام دادن به درد بی درمان بچه ها حتی برای ثانیه ای در این پست قرار دادم... ساختار بسیار ضعیف این غزل بر کسی پوشیده نیست و دوباره باید تصحیحش کنم باز هم ممنونم...

مهدی 6 اسفند 1388 ساعت 14:47 http://dvar.blogfa.com

سلام. چرا اینقدر عجله داری؟؟؟ قهر واسه چی؟؟؟؟ آخه تو که منو میشناسی کی تا حالا راجع به شعر نظر دادم؟؟؟؟ من از شعر چیزی حالیم نیست. ولی واسه تو بعدا یه نظر می ذارم. اوضاع شعر با این چیزا درست نمیشه. مشکل هنر ایران مشکل هویته. هویت. من چند ساله دارم راجع به این موضوع فکر میکنم که چرا هنر ایران رو به انحطاط میره. تنها نتیجه ای که بهش رسیدم این بود. هویت. ما هنوز یک هویت مستقل واسه خودمون نداریم. همین. درود.

سلام
ممنون از صفای حضورتون
لینک این وبلاگ شما در مجموعه وبلاگ های شعر قرار گرفت
موفق باشید
یاعلی

نسرین 6 اسفند 1388 ساعت 15:57 http://MAYVANE.BLOGFA.COM

سلاد
اولین باره که میام این جا.یک کم توی املای کلمات دقت کنید.برای مثال ضجه صحیح است.
نمی دانم شاید برای ماندگاری و تاثیر گذاری به خلق تصاویر متعدد نیازی نباشد وروی تصاویر کمتر ،بیشتر کار شود بهتر باشد.

اول سلام
دوم لینکتون حتما اصلاح می شه
سومامیدوارم موفق باشید حال هر کاری که می کنید یا قراه بکنید
چهارم همه ی دوستای که بعد مدتها میان وبم دلایلی مشابه شما میارن که...
و درآخر کار رو خوندم
لذت هم بردم
هر چند بنظرم یکم شعاری بود
البته بیتای خوب زیاد داشت و ...
راستی یه لحظه یاد تنبور خودم افتادم
دلم براش تنگیده
درکل
بااحترام

رضا پارسا 6 اسفند 1388 ساعت 21:26 http://sheremaryam.blogsky.com

جواب مهدی ابراهیمی:
مهدی جان میدونم چی میگی درسته هویت ما رو به تاراج بردان و یه جنس بازار مشترک بهمون انداختن که حالا حالا ها باید بخوریم ولی با دست رو دست گذاشتن که مسئله درست نمی شه من شعر نگم تو داستان ننویسی که اینا آدم نمیشن تااااازه گور بابای مخاطب من واسه دل خودم برای آرامش خودم شعر میگم تو هم برای خودت داستان می نویسی و جایزه صادق هدایت و می بری و مخاطب هر فکری که می کنه برا خودشه... هویت!! هویت!! راستی هویت اصلی ما چیه؟ چی بوده؟

رضا پارسا 6 اسفند 1388 ساعت 21:29 http://sheremaryam.blogsky.com

چون بلاگ اسکای نظرات رو در قسمت مدیریت تا یه وقت مشخصی نگه میداره و خیلی وقت ها امکان پاسخ دادن ذیل نظر وجود نداره مجبورم نظر رو جدا بگذارم به همین دلیل از همه عذر خواهی می کنم...

حس اول 7 اسفند 1388 ساعت 00:28 http://www.taburiss.blogfa.com

سلام رضا

اینجور جاها می ری جای مارو هم خالی کن برادر


پوسیدیم تو این شهر بابا

هر جا هستی آرزوی پیروزی دارم

با خبر جایات نقد تشنج کلمات بروزم ومنتظرت

یا حق

خصوصی

سلام رضا
خوبی؟
چه عجب به روز کردی بعد ۹۰ و بوقی
استفاده کردم
منتظر پرکاریهات هستیم
منتظر همکارهامون باش
شاد باشی
یا علی

سلام رضا جان...
من خوندم این شعرها رو....
خب خیلی وقته من هم در گیر غزل شدم...
این غزل ها صفحه جدیدی از تاریخ ادبیات ما رو رقم میزنه....
پاینده باشی...

رضا جان لینکت میکنم عزیز....

محمد آسیابانی 7 اسفند 1388 ساعت 18:17 http://namt.blogfa.com

سلام .ممنون از دعوت. لطف شما در لینک جبران شد
با احترام

سکوت کرد جهان، بعد، زخم های تو را
گذاشت روی تلکس خبرگزاری ها

رضا پارسا 8 اسفند 1388 ساعت 00:08 http://sheremaryam.blogsky.com

رقصیدن پلیس میان هجوم ها
نقاشی حضور شما روی بوم ها

ناهید 8 اسفند 1388 ساعت 00:47

درودرضاجان
امیدوارم هم ارشدرتبه خوب بیاری وهم توی کارات موفق باشی.

رضاجان سلام
خوشحالم که بهد از مدتها ازت باخبرشدم . منم دلتنگتم . برات بهترینها رو آرزو میکنم امیدوارم ارشدت اونی بشه که میخوای . مشتاق دیدارتم .

سلام خوبه که برگشتید و دوباره نوشتن رو شروع کردید .
شعر رو هم خوندم . مرسی . امیدوارم ارشد قبول بشید . دعا میکنم از همین الان ...... بدرود تا شعر

هایسه 8 اسفند 1388 ساعت 09:05 http://hayseh.persianblog.ir/


لینک شما هم افزوده شد

آقای پارسای عزیزم
شعرتو خوندم
خوب فضای کارت دلنشین بود
هرچند من اصلا از سیاست خوشم نمی یاد یه جوری وقتی به هر نوع آشفتگی در روابط انسانی چه خانوادگی چه اجتماعی وچه سیاسی فکر می کنم حالم بد میشه ورنج می برم
اما بازم هرکسی رو برای کاری خلق کردن
شاد باشی دوست من

من مجبورم پاسخ بدم:
مرسی بابت حضور و نظر و نقدت...
از سیاست خوشتون نمی یاد؟
مگه چیز سیاسی دیدین توی این شعر؟
سیاست یعنی دروغ/ دغل/ مصلحت اندیشی/ قدرت بر مردم/ دزدی/ ثروت/ فساد..
تو کدوم قسمت از شعر من سیاست وجود داشت ؟
اینها درد درد... درد...
دردیه که تو وجود تک تک ایرانی های با غیرت همین الان موج میزنه
همه نگران وطنمون هستیم
نگران جوانهایمان هستیم که مبادا به دست ایادی اسلام کشته شوند
نگران مردم هستیم که مبادا زیر این فشار له شوند...
وظیفه شاعران هنرمندان و نویسندگان خیلی بیشتر از بقیه است
برای آگاهی به مردم
حالا کسانی هم که سکوت کردند و برای ظهور آقا و بقیه شعر میگن!
حتما عذاب وجدان هم ندارند...
ما آزادیخواهیم نه سیاسی خانوم...
درد وطن داریم درد آزادی داریم درد انساااااااااااااااااااااان داریم...
به نظرم هر کس در حد خودش باید کاری کنه
حرف سیاسی یعنی هاشمی رفسنجانی که بدبخته
تو کار خودشم مونده
مثلا مصلحت اندیشه / سیاست یعنی احمددی / سیاست یعنی لاریجانی/ سیاست یعنی جنتی / سیاست یعنی محمد خاتمی...
نه ما که آزادی را با خونمان فریاد میزنیم...
چی بگم دیگه....................................................

دوشیزه 8 اسفند 1388 ساعت 13:39 http://dushize.blogfa.com

صدای آزادی می رسید تا اینجا

عبور می کرد از موج منفی زندان
***
بیت خیلی خوبیه!!!
خسته نباشی جناب صحرایی عزیز!

دوشیزه 8 اسفند 1388 ساعت 14:17 http://dushize.blogfa.com




خب مصرع به مصرع نظرمو می گم!
مصرع اول : شروع بغض زنی توی جیغ یک سنتور
نمی گم شروعت عالیه ... ولی شروع خوبیه! خب یه تصویری دادی دست مخاطب و توی مصرع بعد اول جمله ت "و" آوردی ... این "و" می تونه معنی این رو بده که این دو تا مصرع کاملا به هم ربط دارن ... ولی تصویر اولت و تصویر مصرع دوم میشه گفت هیچ ربطی به هم ندارن ... ( این از هم گسیختگی تو کل شعرت جریان داره .... چه بیت به بیت ... و چه حتی مصرع های یه بیت ... می تونستی حداقل با یه کلمه ارتباط قوی تری ایجاد کنی بین بیتهات یا مصرع هات ... کلمه ای که هم منظور تورو برسونه هم ارتباط بشه داد ... حالا اگه تونستم مثال می زنم)
البته تو آخرشعرت باز یه گریزی زدی به شروع شعرت .
بیت دومت بیت قشنگیه و ترکیب " مداح معتقد به ظهورت" رو خیلی دوس دارم! ولی صدای زجه ی مادر برای فرزندش یه کم کلیشه ایه!
بیت سوم خیلی به نظرم جالب نیست!! نمی دونم منظورت چیه ... چیو می خوای بگی ... احساس می کنم فقط یه جور بازی با واژه هاست ... که این واژه ها تو ذهنت بوده خواستی بیاری ولی نتونستی خوب ازشون کاربگیری ...مثل : حضور ... ابهام ... سوال ... مرگ ... مصرع دومت هم هیچ ربطی باز به این کلمه ها نداره ... و فک می کنم فقط به خاطر قافیه ش آوردی!
بیت چهار می تونس خیلی بهتر از اینا گفته بشه ... خوبه ها البته ... ولی می تونس ضربه ی قوی تری داشته باشه ... در کل بیت قابل قبولی و خوبیه ولی ... داخل پرانتز ...
(ولی از هم گسیختگی شعرت رو باز تاکید می کنم ... هی از این شاخه به اون شاخه می پری ... بدون ایجاد حلقه ی ارتباطی ... )
هزارجرم / نکرده وحکم های تباه
اینو حتما برام بخون تا وزنشو درست در بیارم ... یه جورایی نمی تونم خوب بخونمش!
ولی این بیت جز بیتهای خوبته!
من متاسفانه "کیانوش" نمی دونم ربطش با "ترانه" چیه... این جز نقد نیست بهم بگو حتما !
و تو این بیت می شوند عبور ... به نظرم خیلی قشنگ نیست
نگاه شهری که می شوند و می شنوند
" می شوند" تو این مصرع منظورت چی می تونه باشه ؟؟؟؟؟ من باهاش ارتباط برقرار نمی کنم
ولی مصرع دومت مصرع خیلی خوبیه ... اشاره به هاله ... خوبه ...
تنفر مردم از سراب های قشنگ
بین بین "مردم" و "از" فقط یه ویرگول لازمه تا اشتباه وزنی پیش نیاد ... همون چیزی که خودت گفتیو اینجا اعمالش نکردی!
نشان فریاد سبز برگ تا لب گور : من می دونم اینجا خواستی یه چیز مهمو بگی ... ولی نتونستی خوب بگی ... آوردن برگ اینجا هیچ الزامی نداره ... تو به اجبار وزن و برای مثلا تناسب دادن برگ با سبز ... آوردی
شناسنامه ای از مهرهای بی معنا
فریب خوردن مردم به حکم تند شعور
این بیت ... بیت خوبیه ! فقط یه موضوع ... فریب خوردن مردم تناقض داره ... با شعور ... یه جورایی نقض می کنن همو ... پس می شد یه جور دیگه گفته بشه ... ولی بیت خیلی خوبیه ... به جز این مشکل!
چقدر سخت رسیدیم آن سر دنیا
دلم گرفته ... برای هوای نیشابور
این بیتو دوس دارم ... انگار بعد از این همه دغدغه ... داری از دلت حرف می زنی ... و یه جور زنگ تنفسه ... جای خوبیم آوردی به نظر من ...
تو بیت بعد ... خیال و انجام ... چه ارتباطی با هم دارن؟؟؟ عبور فاصله ها چی؟؟؟ مصرع اول رو نمی تونم خوب منظورشو بفهمم ... و ارتباطشو با مصرع دوم ( البته شاید اشکال از ذهن منه که یه کم ارتباطها رو قوی تر قبول می کنه)
( باز تاکید ... از این شاخه به اون شاخه خیلی پریدی) ولی مفهومی که می خوای بگی خوبه ...
چهار دیواری پشت تیغ آینده
نشسته ای لب رویا و می زنی تنبور
اینجا من لب رویا رو با رودخانه ای که تو بیت اول آوردی ربطش می دم ... و حالاست که رونمایی می کنی منظورت از اون رودخانه رو!
دو تا بیت آخرت حرفی توش نیس ... مخصوصا تصویر آخرت ... خیلی خوب تموم کردی !


دوشیزه 8 اسفند 1388 ساعت 14:20 http://dushize.blogfa.com

در کل خسته نباشی ...
شعر خیلی خوبی بود!
کلی لذت بردم ...
و خیلی چیزا یاد گرفتم!

مرسی بابت نظر و نقدت...
این از هم گسیختگی که توی شعر گفتی یک جورایی باید باشه ارتباط ها رو عمدا کم کردم تا به شیوه ساختاری-معنایی تازه ای برسم عدم ارتباط موجب تناقض و ابهام میشه...
بیت سوم رو باید کامل اصلاح کنم چون وزنش هم درست نیست
هزار جرم نکرده رو باید اسلاش رو بردارم
کیاونش منظورم کیانوش آسا که در تهران شهید شد دانشجوی دانشگاه علم و صنعت بود و تنبور هم میزد کرمانشاهی هم بود!
ترانه منظورم ترانه موسوی که در تهران شهید شد و...
می شوند حذف به قرینه معنوی داره: کرده می شوند!
...
مرسی فعلا کافیه...

alifatemi 8 اسفند 1388 ساعت 19:16 http://www.andisheh64.blogfa.com

jaleb bodo khandani
ba ejaze link shodin
bay

سروه 8 اسفند 1388 ساعت 21:47

سلا ااااااااااام رضا خوبی

تبریک میگم اینم قشنگه خوشم میاد پایه ی هرچی تحریمی

از اون جایی که خودم هنوز نقدعلمی رو فرانگرفتم ترجیحا می

گم با نظر جناب بذر افشان موافقم

به امید اینده ای بهتر

موفق باشی

سلام
اگراین شبنمها بگذارند متن وبلاگت رو میخونم

علی 9 اسفند 1388 ساعت 13:59 http://www.havali-shear.blogfa.com

سلام٬ اول اینکه لینک دانلودی که گذاشتی تعطیله!!!دوما فنی نظر نمیدم اما احساسی چرا.در کل که شعر خوبی بود و فاکتورهای جذابی داشت. فکر میکنم یه سری از تضادها و تصویرسازی هات برام تکراری بودن(البته کاملا شخصیه) با توجه به اینکه ۴سال دانشجوام و غذای کافور دار سلف رو زیاد خوردم از مصرع "دوباره طعم غذای لذیذ بی کافور"خیلی خوشم اومد با اون دوستی هم که گفته مصرع ها با هم ارتباط معنایی ندارن و این بده موافق نیستم.با تشکر موفق و موید و سربلند باشی

سلام و درود...
خوشحالم از حضور دوباره ات
و امیدوارم خبر خوب بعدی ات قبولی در دانشگاه باشد
از شعر هم لذت بردم

مریم مختاری 10 اسفند 1388 ساعت 09:58

سلام
از این که اینقدر با دقت می نویسی ازت ممنونم دیگه حوصله ام از خوندن خزعولات بچه وبلاگ نویسا سر رفته. رسم ادب این یود که باز دید وبلاگت بیام. بازم به من سر بزن. در ضمن اره من داستان نویسی میخونم چه طور؟

سعید تیموری 10 اسفند 1388 ساعت 10:32

کانون ادبی فرهنگسرای سلامت برگزار می نماید:

نقد کتاب فرشته ای بر دوش راست

اشعار شاعر عزیز و استادم...محمد رضا احمدی

با حضور شاعران، اساتید و منتقدین بزرگ...

زمان :سه شنبه یازدهم اسفند هشتاد و هشت(۱۱/۱۲/۱۳۸۸)

از ساعت ۱۷ الی ۱۹عصر

مکان:تهران ـ فرهنگسرای سلامت

آدرس: میدان رسالت ـبلوار دلاوران ـخ آزادگان شمالی ـ جنب شهروند

رضا حساس 10 اسفند 1388 ساعت 10:49 http://www.hasas.blogfa.com

سلام دوست عزیز.از نقدت ممنونم.به خاطر اینکه فکر نکنی از نقدت ناراحت شدم یا روحیه ی انتقادپذیری ندارم همه رو به جان میپذیرم.اما به خدایی که در این نزدیکی است قسم هیچوقت نخواستم سفارشی کار کنم و شعر زیبای کسی رو نادیده بگیرم.در مقوله ی صفحه ی ادبی کاملا" بی طرف عمل کردم اما اینکه دوستان شاعری دارم که شعرشان زیباست و به خاطر شعرهای زیباشون در صفحه استفاده می کنم حمل بر پارتی بازی یا هر چه که شما اسمش رو میگذاری مثل"شعر سفارشی"نبوده و نیست.گاهی پیش میاد که ممکنه شعری به خاطر سیاسی بودن یا مسایلی اینچنینی امکان چاپش فراهم نشه.این دلیلی بر کم لطفی یا تبعیض نیست.به هر حال همین انتقادهاست که آدمها رو تکون میده و به خودش میاره وگر نه آدم مثل یک مرداب راکد میمونهخ.از لطفت به برادر کوچیکت واقعا" ممنونم.دستت رو می بوسم و می فشارم.از اینکه این همه وقت برام گذاشتی بی نهایت سپاسگذارم.من هم امیدوارم که این نوشته های بی سر و ته رو حمل بر دفاع از خود ندونی چرا که من همه رو با جان دل ازت میپذیرم.زنده باشی...

سوسن گوران 10 اسفند 1388 ساعت 13:13

کانون ادبی فرهنگسرای سلامت برگزار می نماید:

نقد کتاب فرشته ای بر دوش راست

اشعار محمد رضا احمدی

با حضور شاعران، اساتید و منتقدین بزرگ...

زمان :سه شنبه یازدهم اسفند هشتاد و هشت(۱۱/۱۲/۱۳۸۸)

از ساعت ۱۷ الی ۱۹عصر

مکان:تهران ـ فرهنگسرای سلامت

آدرس: میدان رسالت ـبلوار دلاوران ـخ آزادگان شمالی ـ جنب شهروند







gol nassrin 10 اسفند 1388 ساعت 17:25 http://nassrin.blogfa.com

salaaaaaaaaaaaaaaam
mer30 ke omadin
bebakhshid ke dir omaDAM

سلام دوست عزیز
مرسی از دعوتت
خوندمت
در مورد شعر که...
به قول خودت یه کار قدیمی بود وفقط برای تسکین درد بچه ها...
هر چند تکه های خوبی هم داخلش پیدا میشد
منتظر کارهای جدیدت هستم

امیدوارم موفق باشی
هم در ادبیات
هم در دانشگاه

سلام دوست گرامی
سرزده آمدمو
خواندم
و دغدغه های زیبائی هم داری
به ماه مات دعوتی

نسرین 11 اسفند 1388 ساعت 01:24 http://mayvane.blogfa.com


من از صمیم دل موافق با جوابی هستم که به مهدی ابراهیمی داده ای.ولی خوب نقدها به آدم خیلی چیز ها یاد می دهند.
ممنون که سر زدین.خوش حال میشم که دوباره بیایین.

سلام دوست عزیز شاعرم ..پارسای گرامی
شعر با موسقی وزبان امروزی استحکام خوبی دارد ..همرا با فضای مناسب
شاد وشاعرباشید

... 11 اسفند 1388 ساعت 18:15 http://www.shabnam62.blogfa.com

شعر زیبایی بود و من رو به یاد شعر خودم انداخت :
چقدر جای تو خالی ست توی این فنجان
کنار بخت بلندش. چه سود دارد؟ هان؟!!!!
.
.
.
باقی ش توی وبلاگم هست

ژیلاراسخ 12 اسفند 1388 ساعت 04:22 http://ashareman.blogfa.com/

[گل]
سلام
به روزم
و منتظر شما
[گل]

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد